نتایج جستجو برای عبارت :

چگونه به یک مرد بگویید دوستش دارید

آیا مردی اطرافتان هست که نمی توانید فکر کردن به او را کنار بگذارید؟ آیا از اینکه منتظر بمانید تا او اولین اقدامی کند خسته شده اید؟ شاید شما در اجتماع دوستان خوبی برای هم هستید اما می خواهید رابطه ی شما چیز بیشتری باشد. شاید بتوان گفت همه ی زنان زمانی در این موقعیت بوده اند، راز دوست داشتن مردی را با خود همراه داشته اند. بیاید این راز را از قلب خود بیرون کرده و زندگی و رابطه ی جدیدی را برای خود شروع کنید. بگذارید مردی که دوستش دارید بداند شما چه
تو می تونی بهم بگی بذارش کنار
اما نمی تونی بگی دوستش نداشته باش...
حتی نمی تونی بپرسی با وجود همه بدیایی که کرد چرا باز دوستش دارم؟
می دونی این دوتا هیچ ربطی به هم ندارن...
شبیه دلی که شکسته اس اما تنگ،
شبیه خاطره ای که تلخه اما عزیز،
شبیه رویایی که کوتاهه اما شیرین
دوست داشتن همینه
یه حس ساده و بی دلیله...
از عشقای بزرگ حرف نمیزنم
از یه حس ناخودآگاه، یه هیجان شیرین میگم !
شاید بگی یه روز تموم میشه
آره شاید...
ولی تا اون روز نمی تونی بگی
دوستش نداشته
پسرک بعد روزها پول هایش را جمع کرده بود و میخواست دو راکت بدمینتون بگیرد تا در یک روز تعطیل با دوستش در پارکی بازی کند ولی پدر دوستش حتی روزهای تعطیل هم مجبور بود به سرکار برود تا پولی برای گذران زندگی داشته باشند...اینگونه شد که پسرک در دنیای کوچک خود به این فکر افتاد که پول هایش را به دوستش بدهد تا او آن ها را به پدرش بدهد که در عوض او پسر خود را برای بازی با دوستش در روز تعطیل به پارکی ببرد!
به یاد آدرین افتادم.داشت چکار میکرد؟کجا بود؟با چه کسی بود؟زندگی مان چی؟بعد از این چه شکلی میشد؟هر چه بیشتر فکر میکردم،بیشتر در خودم فرو می رفتم.خیلی خسته بودم.چشم هایم را بستم و خیال کردم که آدرین آمده.کنارم می نشیند.می بوسیدم، انگشتانش را روی لب هایم میگذارد.هنوز میتوانم تماس دلپذیر دستش را روی گردنم احساس کنم، صدایش را ،گرمایش را، بویش را...چه خواب و خیالی...چه خواب و خیالی؛فقط کافی است به آنها فکر کنم.چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دو
دارم از اون پاستیل‌هایی می‌خورم که اون روز جلو زیرج‌ نخوردم:) نیوشا و دوستش از دم دکه پشتی اومدن پیشم و نیوشا بهم سلام کرد. دوستش پاستیل رو بهم تعارف کرد و گفتم ممنون نمی‌خورم. یهو نیوشا پاستیل‌ها رو از دست دوستش گرفت و گفت  «از دست پسرا قبول نمی‌کنی نه؟ بیا بردار.» منم این‌جوری بودم که :  «گفتم که نه ممنون:|»
ولی واقعا الان که فکر می‌کنم اگه خود نیوشا می‌داد بر می‌داشتم چون سه ساعت بعدش که رفتم خونه تو راه برا خودم پاستیل خریدم:دی
خنگول به ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺁﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﻪ‌ﺷﻮ ﻣﺪﺍﺩ : ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥﻪ ﺷﺪ ؛ ﺭﻭﺑﺮﻭﺕ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭﻩ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺠﺖ ﻃﺒﻘﻪ ۴ ﺭﻭ ﻣﺰﻧ ﺎﺩﻩ ﺷﺪ؛ ﺩﺭ ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺘﻮ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺠﺖ ﻣﺰﻧ.
 
 ﺑﻌﺪ ...ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﻪ : ﻧﻤﺸﻪ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ و ﺩﺭُ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺞ ﻧﺰﻧﻢ؟
یارو ﻣﻪ : مردِحسابی مگه  میخوای  ﺩﺳﺖ خالی  بیای؟؟؟
 
مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست  کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند.دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند. [خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار]


اد
دوختن لباس جدید وبلاگم زمان زیادی برد. فرق زیادی با لباس قبلی اش ندارد اما هر چه سعی کردم نتوانستم خودم را راضی کنم برایش بکگراند بذارم یا طرح دیگری را انتخاب کنم. اما با تمام سادگی اش دوستش دارم و امیدوارم شما هم دوستش داشته باشید.
من هیچ وقت نفهمیدم زن بابابزرگ دوستش داشت یا نه اما الان تقریبا مطمئن شدم که دوستش نداشت... وقتی عملش کردیم مدام زنگ میزد اما تنها چیزی که می گفت این جمله بود نیاریدش خونه!! آوردیمش خونه خودمون اما یه روز قبل از عید گفت من میخام خونه خودم باشم نه اینکه اونجا راحت باشه نه خجالت میکشید .. فقط ده روز دووم اورد ... بابا قبول نکرد خونشون ختم بگیریم... ختمشا اینجا گرفتیم خونه خودمون... وقتی زن بابابزرگ از در اومد تو شروع کرد به گریه کردن اون لحظه با خودم ف
ﺷﺪﻩ ﺑﻌﻀﻲ ﻭﻗﺘﺎ ﺩﻳﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ؟.....ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻲ ﻲ ﺍﺻﻼ‌ً ﻭﺍﺳﻪ ﻲ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ؟....ﻣﻪ ﻴﻪ؟....ﻣﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﻴﺎﺭ ﺮﺩﻩ؟....ﻣﻪ ﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﻪ؟...ﺍﺻﻼ‌ً ﻣﻦ ﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻬﺘﺮﻡ....ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻲ ﺧﻨﺪﻱ ﻪ ﺍﺻﻼ‌ً ﻭﺍﺳﻪ ﻲ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺍﺫﻳﺖ ﺮﺩﻱ؟...ﻳﻬﻮ، ﻳﻪ ﻴﺰﻱ ﻳﺎﺩﺕ ﻣﻴﺎﺩ...ﻳﻪ ﻴﺰ ِ ﺧﻴﻠﻲ ﻮﻴ....ﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ....ﻳﻪ ﺣﺮﻑ....ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ....ﻳﻪ ﻧﺎﻩ....ﻭ ﺑﻌﺪ....ﻫﻤﻴﻦ!!!!....ﻫﻤﻴﻦ!!!...
حتّی اگر دریمکچر بالای سر خودت آویزان کنی باز هم خوابش را می بینی. همان روباهی که توی قلبت برایش خانه ساخته ای، ولی او در جایی خانه می کند که هفت یا هشت تا در داشته باشد تا هر زمان که خواست از یکی برود. حتّی اگر گیاهِ عنصل به پایش بریزی باز می رود. خیال می کنی حقیقت ندارد. همانی که متزورانه دوستت دارد. 
حتّی اگر از پشت خنجرش را با ضربه فرو کند، باز می خواهی اش. 
حتّی اگر به هر آنچه که دوست داری چشمِ طمع دوخته، هنوز دوستش داری‌.
انگار دچار سندرم اس
میدونی من اون بُعد عوضی بودنمو دوست دارم یعنی یجورایی باهاش حال میکنم 
میگم
عوضی نه اون عوضی که تو ذهن بقیه جا افتاده این عوضی که تو ذهن منه این
آدمی که منم من تازگیا تو خودم کشفش کردم منی ک یوقتا یه کارایی میکنم که
خارج از خط قرمزامه این آدم منظورمه !
دوستش دارم :) 
ولی باید کنترلش کنم که فراتر نره عوضی تر نشه باید مواظبشم باشم !
معمولا شخصیت های محبوبم آدم های خیلی معروفی نبودن! مثلا نیکیتا! اون بهترین زنی است که دوستش دارم 
از استیج شناختمش و هنوزم شدیدا پیگیرشم و هنوزم خییییلی دوستش دارم
اصلا حرف که می زنه من عشق می کنم 
جدیدا که ربل رو هم به دنیا آورده دیگه علاقه مو دوبل کرده :)
الان یه مصاحبه جدید ازش دیدم
× شاید داره مثلا زندگی نزیسته من رو زندگی می کنه
دیروز غروب که کلی سیم بهم وصل بود و روی تخت اورژانس دراز کشیده بودم سعید چشمهاش پر از اشک شد. گفت فاطمه تو رو از دست ندم یکوقت.
چشمهام رو بستم و لبخند زدم؛ قشنگ نیست یکی دلشوره ی نبودنتو داشته باشه؟ یکی که کلی آدم دوستش دارن وسط شلوغیهاش چشمش به نبودن تو هست.
چشمهای سرخش همه عمرم یادم می مونه؛ دستهاش که از دیدن نوار قلبم یخ کرد یادم می مونه. در برابرش خلع سلاح میشم. نمیشه دوستش نداشته باشم:)
این روزها، تقریبا هر کسی که حالم رو می‌بینه بعد از کمی حرف زدن، ازم میپرسه مگه اون چی داشت که تو دوستش داشتی؟
حق دارن.
هیچ وقت چهره جذابی نداشت. بسیار درونگرا بود. شاید اگر من هم یکسال با او دوست نبودم، هیچ وقت نمیتونستم اینطور دوستش داشته باشم.
اما اون روزهایی که من دوستش داشتم، او دریایی در درون داشت: شریف بود و این چیزی نیست که این روزها زیاد ببینی. بخشنده بود. دوست داشتنی و مهربان بود. صبور بود.شنونده خوبی بود. محبت کردن بلد بود. و من قانع بو
بدکاره بود
برادرش ،این کار را با او کرده بود
والدینش حرفش را باور نکردند
او را از آمریکا به ایران بازگرداندند
در ایران پسری از او خوشش آمد(ظاهری) و او را صیغه کرد
صیغه ی شان تمام شد
پسر او را به دوستش معرفی کرد و گفت چه کاره است
دوستش خواست همان کار را با او کند
اما در همان لحظه ی شروع، اشک صورت زن را خیس کرد
مرد صبر کرد و پشیمان شد
داستان زن را شنید و عاشقش شد
آری او بدکاره بود ولی مرد عقدش کرد
آری این شغل،اجبار برادرش بود
اجباری که سفری بد داشت و
یک روز دیر خواهد شدآن روز با خودت خواهی گفت کاش بیشتر دوستش داشتم
کاش به جای 80 درصد 180 درصد دوستش داشتم
دلش را نمیشکستم
به جای غرورم کمی اورا دوست داشتم و در بین تمام افکار منطقی لعنتی ام 
جایی برای احساس بچه گانه او میگذاشتم...
به او میگفتم ک چقدر برایم ارزش دارد 
آن موهای وز وزی اش ک همیشه توی شانه گیر میکردند
شاید عاشق شانه شده بودند!
یا صورت سبزه و دندانهای مرتبش 
ک مثل بازیگر ها آنقدر سفید نبود اما زیبا بود!
آنقدر زیبا ک اجازه نمیدادی رژ قهو
موفقیت یعنى آنطور که دلِ خودتان مى خواهد، زندگى کنید، کارى که خودتان دوستش دارید را انجام دهید، آدمى که خودتان دوستش دارید را دوست بدارید، لباسى که خودتان مى پسندید را به تن کنید، در راهى که خودتان انتخاب کردید، قدم بردارید. به تعبیری با تمام تاسف، ما بیشتر می پسندیم که خوشبخت نباشیم، اما دیگران ما را خوشبخت بدانند، تا این که خوشبخت باشیم، اما دیگران ما را بدبخت بدانند....
هفت سال پیش آقای ب از یکی از دوستاش میخواد که براش یه وام 20 میلیونی بگیره و قول میده خودش اقساطش رو پرداخت کنه و در ازای اون وام یه چک 20 میلیونی هم به دوستش میده. آقای ب نمیتونه اقساط رو پرداخت کنه و اون دوست شروع میکنه به پرداخت اقساط. بعد یه مدت یه پولی دست آقای ب میاد و میاد به دوستش میگه بیا شریکی یه کاری رو راه بندازیم. - دوستش همچنان در حال پرداخت اقساط آقای ب بوده-  خلاصه شریک میشن و یه کاری رو راه میندازن و آقای ب یه چک 60 میلیونی میده دست کس
شدیدا دوستش دارم ولی جرأت ندارم... فقط گریه ست آثارم ولی جرأت ندارم...
 
 سکوتی لعنتی بین من و او...دهد هر باره آزارم ولی جرأت ندارم...
 
 دلم فرمان دهد: تو صحبتی کن!بله! دل کرده اجبارم ولی جرأت ندارم...
 
 بگوای دل بگو که دوستش دا...همین دل کرده احضارم ولی جرأت ندارم...
 
 دگر کارم به سمتی رفته کـِ ـمْروزدگر سر، داده اخطارم ولی جرأت ندارم...
 
 خدایا سختتر از بی کسی چیست؟!سکوتم... قلب اِدبارم... ولی جرأت ندارم...
 
دو جمله از سخنهایم بداند،شود مجموع اشعار
دوست داشتن خدا سخت نیست چون او خارق‌العاده است. ولی اگر بخواهیم واقعاً خدا را دوست داشته باشیم، باید روی رابطه‌مان با او وقت و انرژی بگذاریم، درست مثل کاری که برای هر رابطه انسانی انجام می‌دهیم.
۱. به او فکر کنید. هر چه بیشتر به او فکر می‌کنم، بیشتر دوستش دارم. به این فکر می‌کنم که او بعنوان یک خالق تا چه اندازه بزرگ و فوق‌العاده است و تا چه اندازه به دور از خودخواهی است. به این فکر می‌کنم که تا چه اندازه با من خوب بوده و من را با وجود همه کار
انگور فلّه ایم ، با گلّه ی انگوران، در خمره مخموری در گوشه ی مهجوری ! قراره که روزی “گنداب شوم گنداب”بیا و بَردارم در کوزه بیاندازم! در یوزه بیاندازم سرخ ترین خونِ ، جان را بِچِش از خونم و بعد اگر خوش بود، اگر که شاد شدی ! مرا به نام خودت!“شراب کن شراب”دفتر کهنه ای ام ! ورق نمی خوردمقسم به جان کسی که دوستش داری ورق بزن مرا ! صحیح قرات کن و بعد مرا به معجزه ات !“کتاب کن کتاب”نه فحش بلد بودم ، نه فحش میگویم فحش که میخوردم ، سکوت میکردم!اصلا بیا هر
آخ مادر، مادر، چگونه توانستی این همه رنج را تاب بیاوری و دیوانه نشوی؟ چگونه صدای شکستن استخوان‌هایت را شنیدی و دم برنیاوردی؟ چگونه پسرِ شیرخواره بر دوش به دیدار مردت رفتی که آن‌سوی میله‌ها از درد شلاق‌های شب، می‌نالید؟ چگونه لب به شکوه نگشودی؟ چگونه روزگار، زخم بر زخمت افزود و تو تاب آوردی؟ چگونه آخر؟ چگونه آن همه زخم ِ زبان و توهین را نادیده انگاشتی و انگار نه انگار برخاستی و روز از نو ادامه دادی این زندگی را؟ چگونه به این انباشت انبوه
کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم ( با تضمین بازگشت پول)
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم ( با تضمین ...efileforosh.ir › 2019/12/12 › کتاب-چگونه-هر-شخصی-را-عاشق-خود-کن...۲۱ آذر ۱۳۹۸ - کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم ( با تضمین بازگشت پول) ... بعضی افراد به سایت شاهین زند با نام نوین بینش پیام ارسال می کنند و ...
کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم ( با تضمین ...tesar.loxblog.com › post › کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم (...کتاب چ
تو هر ترم تو کلاسای مختلف حداقل سه تا خانوم حامله داریمو این نشون میده هنوز نه خدا از بشر قطع امید کرده نه بشر از خدا :دی
یکی از این خانوما که اواخر بارداریشونم هست دیروز تو جلسه امتحان حالش خوب نبود
با مراقب هماهنگ شده بود بره دسشویی (بیشتر از نیم ساعت مونده به پایان امتحان)
ولی برگشتش تا زمان پایان امتحان طول کشیده بود
من به دوستش گفتم برگه ها رو می گیرم و تو اتاق هستم اگر خواست و تونست بشینه بیاد اتاق برگه شو میدم و نیم ساعت زمان میدم بنویسه
عنوان زیاد مرتبط به پست نیست و داد دل منِ چون واقعا نوشتن یه عنوان خوب برای پست ها چیزیه که یادم رفته.
کتاب"عطیه برتر"از پائولو کوئلیو امروز تموم کردم.
یه مقداری حس میکردم قبلا خوندمش حسی بهم میداد که موقع خوندن کتاب"پدران،فرزندان،نوه‌ها"داشتم.
برشی از کتاب:
《چرا دلمان میخواهد تا ابد زنده باشیم؟زیرا امیدواریم در آینده کسی خواهد آمد که ما از دل و جان دوستش داشته باشیم.چون میخواهیم روز دیگری در کنار کسی که دوستش داریم زندگی کنیم.چون میخواهیم
کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کنیم
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب چگونه دیگران را شیفته خود کنیم اثر برایان تریسی ...www.30book.com › Book › چگونه-دیگران-را-شیفته-خود-کنیم-برا...خرید اینترنتی و آنلاین کتاب چگونه دیگران را شیفته خود کنیم نوشته برایان تریسی و ترجمه رضا عرب از نشر دانشگاهیان، در فروشگاه آنلاین کتاب ۳۰ بوک. کتاب ...
کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کنیم Pdf | OpenStreetMapwww.openstreetmap.org › user › کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کن...کتاب چگونه دیگرا
Artist: The Piano Guys | Music Name: Someone You Loved | Genre: New Age | Released: 2019 | The Piano Guys - Someone You Loved
هنرمند: د پیانو گایز | نام موزیک: شخصی که دوستش داشتی | سبک: نیو ایج | تاریخ انتشار: 2019 | ملیت: آمریکا
دانلود آهنگ بی کلام گروه (د پیانو گایز) The Piano Guys با نام (شخصی که دوستش داشتی) Someone You Loved
ادامه مطلب
کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کنیم تضمینی
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب چگونه دیگران را شیفته خود کنیم اثر برایان تریسی ...www.30book.com › Book › چگونه-دیگران-را-شیفته-خود-کنیم-برا...خرید اینترنتی و آنلاین کتاب چگونه دیگران را شیفته خود کنیم نوشته برایان تریسی و ترجمه رضا عرب از نشر دانشگاهیان، در فروشگاه آنلاین کتاب ۳۰ بوک. کتاب ...
کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کنیم Pdf | OpenStreetMapwww.openstreetmap.org › user › کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کن...کتاب چگونه
اولین بار تو دبستان وقتی همکلاسیم توی حرفاش گفت "دوستم" ناراحت شدم، تا اون موقع فکر میکردم تنها دوستش منم. بعد ها وقتی به کسی گفتم "دوستت دارم" متوجه شدم کسای دیگه‌ای هم تو زندگیش بودن و هستن که دوستشون داره. بعد به این فکر کردم مامان و بابای منم جز من خواهرامم دوست دارن. بعد دایی کوچیکه‌م ازدواج کرد فهمیدم یکی دیگه‌ هست که بیشتر از من دوستش داره. یه روز تو آینه یکی بهم گفت یه عده هستن که بیشتر از من دوستشون داره.
ضربهٔ بدی خوردم. اما به هرحال م
Dear Elaha, I miss you so so much. I [wonder] [when] you are coming home. [every] morning the first thing I think [about] is you. I love you very much. so you have to know I will never forget you ever. you know we [aren't] friends we are BFL's (Best Friends for Life). I made [poem] for you too:
[roses] are red [violets] are blue your hair is black and so is mine [too]
you like to eat and I do [too]! I love you and you love me [too]!
Love, 
Setayesh 
دیشب کریستینا بهم گفت love and thank you. کریستینا وقتی دوست‌پسرش بهش گفته بود دوستش دارد، یک و نیم ماه صبر کرد تا بهش بگوید او هم دوستش دارد. چون مطمئن نبود واقعا دوستش داشته باشد. این نامه دومین دوس
امروز برایم یک ویدیو فرستاد. به خانومش میگه «یک راز برایت بگویم؟ من برعلاوه‌ی اینکه خودت ره زیاد دوست دارم، یک دختر دیگه هم هست که بسیار دوستش دارم. میخواستم صادقانه بگویم.»
خانومش میگه «تو دوستش داری؟»
با صدایی که رده‌هایی از افتخار داره میگه «دوستش دارم! از دل و جان.»
خانومش میگه «میتانم حدس بزنم کی است!»
میگه «کی است؟»
خانومش میگه «الهه»
میخنده و می‌گه «بهش تبریک بگو!»
خانومش میگه «چی‌ ره؟»
میگه «تولدش است امروز! خبر نبودی؟ پس چطور فهمی
دانلود کتاب طراحان چگونه می اندیشند فارسی  
 
دانلود فایل 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب طراحان چگونه می اندیشند How Designers Think ...archibook.blog.ir › دانلود-کتاب-طراحان-چگونه-می-اندیشند-How-Desi...۱۴ شهریور ۱۳۹۴ - نام کتاب : How Designers Think The Design Process Demystified نویسنده : Bryan Lawson ویرایش : 4 سال انتشار : 2005 فرمت : PDF تعداد صفحه ...
دانلود کتاب طراحان چگونه می اندیشند فارسی :: دانلود کتابdownload-book-ketab2.blog.ir › دانلود-کتاب-طراحان-چگونه-می-اندیش...دانلود رایگان کتاب طراحان چگونه می ان
چگونه دیگران را جذب کنیم؟
 
چگونه دیگران را جذب کنیم؟!
تمام آموزش ها بصورت رایگان
 
دانلود رایگان
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
چگونه دیگران را عاشق خود کنیم – بر اساس روانشناسی عشق ...novinbinesh.com › چگونه-دیگران-را-عاشق-خود-کنیم-بر-اساس-ر۲ اسفند ۱۳۹۴ - “روانشناسی عشق” به طور واضح و روشن به ما توضیح می دهد که چگونه دیگران را شیفته خود کنیم. این توضیحات در رسیدن به ازدواج نیز به شما کمک ...
چگونه دیگران را ع
یک تیتر بزرگ:    رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان ربگویید...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داندکه دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شاید
نمیدونم این حبّی که من به رسول دارم از کجا سرمنشا میگیره 
ولی خییییییییلی دوستش دارم ، نمیدونم چرا اینقدر دوستش دارم ؟
آخر در بین اقیانوس بیکران شهدا چرا این شهید ؟
همه ی شهدا یه طرف ،رسول هم یه طرف 
به طرز عجیبی عاشق این مَردَم 
این مرد خیلی خاصه 
الان که دوباره زندگینامه اش را میخوانم میبینم شباهت علی زیادی هم به هم داریم .
نگاه رسول دلم را می بَرَد
سلطنت میکند رسول به دلم 
نگاهش بهم انرژی میده 
اصلا الان اینقدر این حب داره سرازیر میشه در م
دخترک! این روزها خوابت را می‌بینیم. مادربزرگت خواب دختری را دیده که چشمان درشتِ سیاه‌رنگی دارد و به فارسی صحبت می‌کند. من خواب دختری را دیدم که چشمان سیاه‌رنگِ زیبایش هوش از سرم ربوده بود و بی‌نهایت دوستش داشتم. 
تنها کسی که در آشنایان تو چشمان درشت و سیاه‌رنگ دارد من هستم! برای من خوشحال‌کننده است اگر تو با چشمانی شبیه به چشمان من به دنیا بیایی. تو همان کسی هستی که بعد از من همه را به یاد من نگاه خواهد داشت. تو دنیای مرا بزرگتر از آنچه که ه
امام صادق ع میفرمود مومن از چهار چیز با یکی از انها برکنار نیست  1 مومنی که براو حسد بردو این از همه سختر است 2 منافقی که ازاو  دنبال گبری کند  دشمنی که بجنگ  اوبرخیزد  شیطانیکه گمراهش کند  امام صادق ع فرمود همانا خدای عزوجل دوستش را در دنیا هدف تیر دشمنش قرار داده باو فرمود صبرکن که خدا بزودی برابت گشابشی دخد انگاه ساعتی سکوت نمود و سپس رو بان مرد کرد و فرمود بمن بگو زندان کوفه  چگونه است  عرضکردم تنگ و متعفن است و زندانیان در بدترین حالند حض
ایرانیا! در این شبِ بی‌دَر چگونه‌ای؟از ظالمی به ظالمِ دیگر چگو‌نه‌ای؟!‌ای خسته از تعفّنِ شاهانِ سلطه‌ور!حالی در این فضای معطر چگو‌نه‌ای!‌ای شانه‌ات سبک شده از رنجِ تاج و تخت!امروز زیرِ پایه‌ی منبر چگونه‌ای؟!‌از کشتیِ شکسته رها کرده خویش را،بر تخته‌پاره مانده شناور چگونه‌ای؟!‌ای گاوِ چاقِ خویش به دَر بُرده از مسیل!با هفت گاوِ گُشنه‌ی لاغر چگونه‌ای؟!‌ای از قفس پریده به شوقِ رهاشدن!در باغ با شکستگیِ پر چگونه‌ای؟!‌هان ای زنِ گُری
(مستند متولد اورشلیم ساخت مجموعه ی آرمان مدیا هست که با کلیک روی تصویر میتونید به صفحه ی خرید این مستند وارد بشید)
تو مرا زجر می دهی عشقممــازوخیسمی که دوستش دارممن به اِشغال تو درآمده امصهیونیسمی که دوستش دارم #یاسر_قنبرلو
یک سری صحبت جدی در خصوص بهترین جنبش فعال فلسطینی-حماس
ادامه مطلب
هفته هاست که دیگر مثل سابق وقتی دست به قلم می شوم کلمات مانند آبشار راه خودشان را بر روی صفحه پیدا نمی کنند. هفته هاست که در فصل ششم مانده ام و با اینکه می دانم قرار است چه شود اما نمی دانم چطور بنویسم و «چطور نوشتن» هیچ وقت برایم سخت نبوده. حالا دیگر کلمات را احساس نمی کنم. حالا دیگر فقط کلماتند نه چیزی بیشتر. فقط کلمات و کلمات. خسته کننده اند. حالا فقط کتاب می خوانم و از نوشتن فراری ام. این قضیه هم است که چیزی برای نوشتن وجود ندارد، اما من از هما
یک تیتر بزرگ:    رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان را
گفتند...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داند
که دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...
باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..
باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شای
میم ساعت شیش ونیم خبرداد که کجابیام؟ گفتم بیافلان جا 
اقا اماده شدم ورفتم ،داداشمم رفت نون بخره ! بعد من پیاده رفتم تا
محل قرار! دیدمش دست دادیم با ی دوستش بود! میم ریش گذاشته بود و
این قیافشو بیشتر نشون میداد بااینکه۱۹ سالشه ! پیاده میرفتیم وحرف میزدیم
که گوشیم زنگ خورد داداشم بود،گف این دوتاعنتر کین باهات ،میخواستم بیام 
​​​​​وفلان ،گفتم زر زر نکن مامان درجریانه گوشیو قطع کردم بدم میاد با
۱۶ سال سنش واسه من شاخ میشه 
با میم و دوستش رفتی
کم کم داریم به روزای عیدنزدیک میشیم و من احساس میکنم چندوقته حسابی دلم گرفته...یا بهتره بگم دلم تنگ شده...
دلم تنگ شده برای یه شخصی که شاید خیلی نزدیک به نظر نیاد اما من از ته دل دوستش دارم!!!
فروردین ماه سال 1396 یه اتفاق تلخ افتاد و زندگی رو از چیزی که بود به کامم تلخ تر کرد!!!
یکی که از ته دل دوستش داشتم...یکی که شاید خیلی بهش محبت نکردم اما خیلی برام عزیز یود...یکی که خیلی وقتی رو باهاش نگذروندم اما الان تک تک لحظه هایی که دیده بودمش، باهاش حرف زده بو
سلام
همه عمر این وبلاگ به تنهایی و نبودن انکه باید و غم و غصه گذشت!
گرچه من با خودم عهد کردم که دیگر به کسی دل نبندم اما مدتی است با دکتر نامی رابطه دارم!
حدودا 5 ماه از اوایل شهریور اوایل یک رابطه خطی داشتیم تا این یک ماهه گذشته که من اصرار داشتم خب من که ادم بدی نیستم شما هم که ادم خوبی هستین خب بهتر نیست که وارد فاز جدیدی بشویم ؟!
من دوستش دارم و او هم رفتار خوبی دارد اما هنوز جواب قطعی به من نداده است و می گوید فعلا که با هم هستیم! من دلم اطمینان
تام،کسی که وقتی دیدینش میگفت دوستش گوین رو گم کرده و از همه می‌پرسید که آیا دوستشو دیدن یا نه. وقتی باهاتون حرف می زد میگفت که خیلی وقته دنبال دوستش میگرده و اینکه زندگیشو تلف کرده بعدش طبیعتا شما دلتون براش مثل من میسوخت و ولش می‌کردید می‌رفتید. دیگه مطمئنم همتون جی تی ای وی رو بازی کردید، در اون مرحله فرعی که یه پیرمرد و پیرزن از ترور خواستن با ماشین یکی رو تعقیب کنه و بعد کردنش تو صندوق عقب و به وسیله قطار اون رو کشتن. اون پیرمرد که اسمش نا
دوستی 
 
4- یکی می خواهد دوستش را دربست و به طور کامل مالک شود. یکی هم می خواهد که دوستش او را کاملا مالک شود. یکی هم به مالکیت متقابل نصف به نصف راضی است. و یکی هم می خواهد به کلی در دوستش فنا شود و دوستش بماند و بس. و یکی هم می خواهد که دوستش در او فنا شود و او بماند و بس. و یکی هم می خواهد که خود و دوستش هر دو در دوست سومی فنا شوند.
 
از کتاب " کتاب چیزها " استاد علی اکبر خانجانی
 
۵ - کتاب صوتی(۱) چیزها (فلسفه وجودی اسلام) ۱۳۷۰ (THE BOOK OF THINGES)
۵ - کتاب صوتی(۲)
کاربران و دانش پژوهان گرامی در این بخش پاورپوینت جامع و کامل کتاب طراحان چگونه میاندیشند در 41 اسلاید قابل ویرایش با کیفیت عالی آماده دانلود جهت استفاده شما عزیزان قرار گرفته است.


دانلود فایل 



کتاب طراحان چگونه می اندیشند.دانلود کتاب طراحان چگونه میاندیشند.خرید کتاب طراحان چگونه می اندیشند.کتاب طراحان چگونه می اندیشند pdf.قیمت کتاب طراحان چگونه می اندیشند.کتاب طراحان چگونه می اندیشند برایان لاوسون.پاورپوینت کتاب طراحان چگونه می اندیشن
چگونه با وبلاگ نویسی و تولید محتوا کسب درآمد کنم: دانلود
 
چکونه طراح پنوماتیک شوم: دانلود
 
چگونه طراحی دکور کنیم: دانلود
 
چگونه به مطالعه علاقمند شوم: دانلود
 
 چگونه وبلاگ نویسی را شروع کنم: دانلود
 
چگونه به منظور رتبه گرفتن در گوگل محتوای سبز بنویسم: دانلود
 
درکلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی میشه هنگام دعا کردن سیگار کشید؟»ماکس میگه: «چرا از کشیش نمی پرسی؟»
جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.»کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمیشه. این بی ادبی است.»جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.ماکس میگه: «تعجبی نداره. تو سئوالت رو درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»ماکس نزد کشیش میره و می پرسه « وقتی در حال سیگار کشیدنم می تونم دعا کنم؟»کشیش مشتاقانه پا
برای من ماجرای مردی را نقل کرده اند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب ها بر کف اتاق می خوابید.تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد.چه کسی، اقای عزیزچه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟ آیا من خود به این کار قادرم...حتی در تنهایی، هرکس می خواهد امتیازی بیشتر از دیگران به دست آورد....قبول این حقیقت که من درمیان اشخاصی که به زحمت می شناختم، یا اصلا نمی شناختم، دشمنانی دارم برایم دشوار تر ودردناک تر بود.
... 
انسان چنین است آقای عزیز دوچ
داشتم می‌گفتم که فقط دو جا از ایران بودنم افسوس خوردم. 
یه جا اون وقتایی که نمی‌تونم برم کنسرت خواننده‌های موردعلاقه‌م، یا نمی‌تونم بعضی کتابامو بدم که نویسنده برام امضا کنه، یا اون جاهایی که نتونستم فیلمای موردعلاقه‌م رو توی سینما ببینم.
دومین جا هم وقتی که هیچ وقت نتونستم و احتمالا نمی‌تونم با دوستای پسرم مثل دوستای دخترم باشم. 
دخترعمه می‌گه: دلت خوشه سولویگ. دوستی دختر و پسر یه ماه، دو ماه، سه ماه. همه می‌دونن که ته‌ش دوستی نیست.
ن
سه تا از بچه های دانشگاه شریف به تازگی همکار من شدند!
دو تا پسر و یه دونه دختر 
هنوز بیست سالشون هم نشده و من حس خواهر بزرگتر و گاها حس مادر نسبت بهشون دارم!
یکیشون رتبه 70 کشوره!
بهش میگم من هر چی نگاه میکنم بهت نمیاد چنین رتبه ای کسب کرده باشی!
میخنده میگه اگه بگم سال قبلش میخواستم ترک تحصیل کنیم اونوقت بهم میاد :)))
خیلی دوستش دارم خیلی خیلی
برای دخترک کمی نگرانم 
و اون یکی پسره رو اعصاب منه چون به شدت دقیقه و مدام همه چی رو پیگیری میکنه! ولی بازم
توی خونه تر و تمیز و مرتبم بوی قیمه پیچیده ، از اون قیمه های خانوم پز که وقتی او از در میاد تو بگه چه خبرته بوی غذات تا توی حیاط میومد ...این روزا باید استراحت کنم اما منو استراحت ؟ چند روز قبل رو خوابیده بودم منتها دیدم امروز دیگه نمیتونم این کثیفی و به هم ریختگی رو تحمل کنم . کارهام رو انجام دادم و الان حالم بهتره از این تمیزی و نظم و ترتیب . او یمان با دوستش رفته پارک آبی ، قبل رفتن زنگ زد که حوصله ت سرنرفته تنهایی ؟ گفتم نه ، تا هر وقت هم خواستی ب
خدایا، ای اگاه به هر لحظه از حال بنده ات
ای که بنده ای را آفریدی که گاهی بی خبریش را موجب شادمانی و ارامشش گردانیدی
آری
گاهی بنده ات انقدر ظرفیت ندارد که ببیند اتفاقی برای انجه دوستش دارد در حال رخ دادن است
و به اذن خود، انچه رخ میدهد را از چشمان و نظرشان مخفی میکنی
حتی گاهی از چشم فرشتگان مقربت
ای کاش میشد یکبار این صحنه را ببینیم و ببینیم چگونه در این حال فرشتگانت در حال پر پر شدن هستند و تو خود به اذن خود پرده ای را در برابر چشمانشان میکشانی
در پست های اخیر به این موضوع اشاره شد که قانون جذب چگونه کار می کند ولی ما باید بدانیم که مهمترین چیز خواستن است که چگونه بخواهیم قانون جذب تمام فعل های منفی را مثبت میکند یعنی اگر شما بگوید من دیر نمی‌رسم دیر خواهید رسید این مهم است که چگونه جمله های خود را درست کنیم در پست‌های دیگر جملاتی را به شما می‌گویند که گفتنش تاثیر بسیاری در زندگی شما دارد این جملات را تکرار کنید تا قانون جذب را فرا بخوانید.
به امید دیدار با ما همراه باشید. 
سخرونی الناس و نادونی لمن تحبها و هی امل بعیدا
ما ترید حضن دافئا و شم ریح حبیبتک من قریبا
فقلت انظروا الی الشمس هل هی بعیدا ام قریبا
هل تقدروا تنظروا، تعانقوا ام تحضنوها
کیف الشجر یحب الشمس و یرید الضوء و دفئ نورها
او الورود کیف تزهر تحت ضوء الشمس التی بعیدا
حبیبتی شمس حیاتی ما الفرق ان تکون قریبا او بعیدا
ان الحب یسافر الارض و یبحر الابحار اذا کان وفیا صدیقا
*******
مردم مرا مسخره کردند و گفتند چرا دوستش داری در حالی که آرزویی دور است
آیا آغوش گ
از من بپرسی باید توی همان کودکی، اصلا از همان پنج شش سالگی کلاس‌های فشرده‌ای برای همه‌ی آدم‌ها برگزار شود مبنی بر آموزش دل کندن یا راهکارهای رها کردن یا چگونه راحت و بی‌دردسر خودمان را از شر هرآنچه بی‌حاصل است خلاص کنیم یا چگونه بی‌خیال شویم یا کی وا بدهیم، کی ول کنیم و از این دست چیزها. عنوانش هر چه باشد مهم نیست، همین‌که کسانی بهمان آموزش بدهند که کی و چگونه دل بکنیم کفایت می‌کند. به گمانم این از عدم آموزش در سنین کودکی می‌آید که گاهی
آمادگی مردان برای ازدواج
   
 
شما خیلی دوستش دارید و او هم. اما چطور می توانید مطمئن باشید که او که شما خیلی خیلی دوستش دارید، آمادگی قدم گذاشتن به مرحله بالاتر و تشکیل خانواده را دارد؟ امروزه علامت های بسیاری وجود دارند که به وسیله آنها می توان واقعاً فهمید یک مرد جداً برای ازدواج آمادگی دارد یا نه.
ادامه مطلب
عروسک دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟مهمان با مهربانی جواب داد:بله.دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از انها خیلی بانمک بودن دربین انها...یک عروسک باربی هم بود.مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید.دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم.نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.مهمان با کنجکاوی،پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!دخترک جواب د
خواندن کتاب ما چگونه ما شدیم و مطلب ما چگونه ما شدیم را مفید می دانم. 
اینکه ما چگونه ما شدیم را از دیدگاه دیگری نیز نگاه می کنم. چرا ما پس از این همه تاریخ و سابقه تبدیل به افرادی شده ایم که جلوی قدرت به راحتی سر خم می کنیم. چرا اگر رئیس ما هر چه دلش خواست گفت را به راحتی قبول می کنیم و در ضمن تعریف و تمجید هم از وی می کنیم؟
 
اینکه شرایط اقتصادی بسیار خراب است و نیاز به کار داریم درست است ولی آیا ما هیچگونه ارزش انسانی برای خود قائل نیستیم؟
 
ادا
در کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد : «فکر می کنی میشه هنگام دعا کردن سیگار کشید؟» ماکس میگه: «چرا از کشیش نمی پرسی؟»
جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.» کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمیشه . این بی ادبی است.»
جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند. 
ادامه مطلب
استیو جابز و دوستش داشتن به سمت یه کنفرانسی میرفتن که برای اولین بار کامپیوتر خونگی رو معرفی کنن. دوستش گفت باید برند داشته باشیم. استیو جابز گفت سیب! رفیقش تعجب کرد. ولی استیو عقیده داشت که باید یه برند اونقدر ساده و دم دستی باشه که مردم خیلی سریع تو حافظه‌شون بمونه...
حالا منم دنبال برند میگردم! :دی
اولین بار وقتی میخواستیم به یکی از دوستاش کادو بدیم، پشت کادوعه نوشتیم "از طرف حمیدرضا و عیال"! و این دیگه شد عبارت ثابت ما روی هر کادویی که به هر
نقاشی در واقع هنر به تصویر کشیدن مفاهیم مختلف است. برای اینکه بتوانیم نقاشی را درک کنیم و متوجه شویم که نقاشی چیست، باید با این هنر بزرگ و عالی آشنا شویم و بدانیم که نقاشی چگونه به ما در زندگی کمک می کند و هدف اصلی آن چیست و چگونه می توان از آن در رشد و تعالی خود استفاده کرد.
 
ادامه مطلب
ما به دنبال چه هستیم؟! آرزوها کجا می روند؟! چرا فراموش می شوند؟! چرا به آنها نمی رسیم؟! شاید اگر به آرزوی نمی رسیم واقعا طالبش نیستیم. فقط مسکنی هست برای اینکه الان حس خوبی داشته باشیم. اینکه آینده ای خواهیم داشت که دوست داریم. دوست داشتنی که می خواهیم وقتی روی تخت دراز کشیده ایم، در اتاقمان را بکوبد و ما را در آغوش بگیرد! شاید هم واقعا دوستش نداریم، برای این بیان می کنیم که دوستش داریم چون آدم های موفق چنین بیان کرده اند! آدم موفق چه کسی‌ست؟! از
دویست سال پیش دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند خرس که نزدیک شد سرش را نزدیک صورت مسافر بخت برگشته روی زمین کرد
نمی‌دونم؛ ولی از اون‌هایی که با هایلایتر زرد رنگ توی ذهنم پر رنگ شده‌ن، همیشه اول از همه این میاد توی ذهنم که یه شب بهم گفت دوستش بهش گفته النا خیلی دید ساده و خاصی داره. همین. و من به «همین» مدت‎ها فکر کردم و دیدم آدم‌هایی که ازشون خوشم میاد یا چیزهایی که بهشون علاقه دارم، همه ساده و خاصن. یک جایی خونده بودم که موراکامی کتاب‌هاش رو به زبان انگلیسی می‌نوشت و بعد ترجمه‌شون می‌کرد به ژاپنی، چون زبان انگلیسیش اون‌قدر قوی نبود و با این کار م
انیمیشن چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم 3 هم اکران شد و پایان یافت. این قسمت پایانی بر مجموعه جذاب چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم است و رسما قرار نیست که قسمت جدید دیگری ساخته شود، اما این دلیل نمی شود که ساخت قسمت بعدی آن غیرممکن شود.
ادامه مطلب
شیداتر از این شدن چگونه؟
رسواتر از این شدن چگونه؟
بیهوده به سرمه چشم داری
زیباتر از این شدن چگونه؟
من پلک به دیدن تو بستم
بیناتر از این شدن چگونه؟
پنهان شده در تمام ذرات
پیداتر از این شدن چگونه؟
ای با همه، مثل سایه همراه
تنهاتر از این شدن چگونه؟
عاشق شدم و کسی نفهمید
رسواتر از این شدن چگونه؟
| فاضل نظری |
هو العاشق
 
فکر می کنم این روزها شاید مهم ترین ارزش آدم ها به "ماندن" باشد. البته نه ماندن به معنای روزمره اش ... بلکه ماندن به معنای ماندگاری ... این روزهایی که آدم ها صبح که از خواب بیدار می شوند تا شب که دوباره می خوابند، قلبشان برای چندین نفر تندتر می زند، ماندن خیلی قشنگ است ... و خیلی با ارزش! 
این روزها، در دنیایی که ما گم شده ایم در انبوه دوستت دارم ها روزمرگی زده، دوستت دارم های دروغین، دوستت دارم های سودجویانه، یک دوستت دارم واقعی خیلی می چ
چگونه پولدار شویم ؟ مطمئن هستم بار اول نیست که چگونه پولدار شویم را در گوگل جستجو کرده اید.
ولی این را می دانم که این آخرین جستجوی شماست!
چون این بار به سایت درستی وارد شدید که یک بار برای همیشه به پاسخ سوالتان می رسید.
دکتر کاویانی در دوره رایگان ثروتسازی و در یک هفته فرمولی عملی به شما می دهد که راه پولدار شدن را یاد بگیرید
ادامه مطلب
چگونه پولدار شویم ؟ مطمئن هستم بار اول نیست که چگونه پولدار شویم را در گوگل جستجو کرده اید.
ولی این را می دانم که این آخرین جستجوی شماست!
چون این بار به سایت درستی وارد شدید که یک بار برای همیشه به پاسخ سوالتان می رسید.
دکتر کاویانی در دوره رایگان ثروتسازی و در یک هفته فرمولی عملی به شما می دهد که راه پولدار شدن را یاد بگیرید
ادامه مطلب
چگونه پولدار شویم ؟ مطمئن هستم بار اول نیست که چگونه پولدار شویم را در گوگل جستجو کرده اید.
ولی این را می دانم که این آخرین جستجوی شماست!
چون این بار به سایت درستی وارد شدید که یک بار برای همیشه به پاسخ سوالتان می رسید.
دکتر کاویانی در دوره رایگان ثروتسازی و در یک هفته فرمولی عملی به شما می دهد که راه پولدار شدن را یاد بگیرید
ادامه مطلب
چگونه پولدار شویم ؟ مطمئن هستم بار اول نیست که چگونه پولدار شویم را در گوگل جستجو کرده اید.
ولی این را می دانم که این آخرین جستجوی شماست!
چون این بار به سایت درستی وارد شدید که یک بار برای همیشه به پاسخ سوالتان می رسید.
دکتر کاویانی در دوره رایگان ثروتسازی و در یک هفته فرمولی عملی به شما می دهد که راه پولدار شدن را یاد بگیرید
ادامه مطلب
چگونه پولدار شویم ؟ مطمئن هستم بار اول نیست که چگونه پولدار شویم را در گوگل جستجو کرده اید.
ولی این را می دانم که این آخرین جستجوی شماست!
چون این بار به سایت درستی وارد شدید که یک بار برای همیشه به پاسخ سوالتان می رسید.
دکتر کاویانی در دوره رایگان ثروتسازی و در یک هفته فرمولی عملی به شما می دهد که راه پولدار شدن را یاد بگیرید
ادامه مطلب
چگونه پولدار شویم ؟ مطمئن هستم بار اول نیست که چگونه پولدار شویم را در گوگل جستجو کرده اید.
ولی این را می دانم که این آخرین جستجوی شماست!
چون این بار به سایت درستی وارد شدید که یک بار برای همیشه به پاسخ سوالتان می رسید.
دکتر کاویانی در دوره رایگان ثروتسازی و در یک هفته فرمولی عملی به شما می دهد که راه پولدار شدن را یاد بگیرید
ادامه مطلب
چگونه پولدار شویم ؟ مطمئن هستم بار اول نیست که چگونه پولدار شویم را در گوگل جستجو کرده اید.
ولی این را می دانم که این آخرین جستجوی شماست!
چون این بار به سایت درستی وارد شدید که یک بار برای همیشه به پاسخ سوالتان می رسید.
دکتر کاویانی در دوره رایگان ثروتسازی و در یک هفته فرمولی عملی به شما می دهد که راه پولدار شدن را یاد بگیرید
ادامه مطلب
چگونه پولدار شویم ؟ مطمئن هستم بار اول نیست که چگونه پولدار شویم را در گوگل جستجو کرده اید.
ولی این را می دانم که این آخرین جستجوی شماست!
چون این بار به سایت درستی وارد شدید که یک بار برای همیشه به پاسخ سوالتان می رسید.
دکتر کاویانی در دوره رایگان ثروتسازی و در یک هفته فرمولی عملی به شما می دهد که راه پولدار شدن را یاد بگیرید
ادامه مطلب
دانلود کتاب من او را دوست می داشتم
«من او را دوست داشتم» نوشته آنا گاوالدا(-۱۹۷۰)، نویسنده فرانسوی است. این رمان داستان خانواده‌ای است که پدر خانواده به‌طور ناگهانی همسر و دو دخترش را ترک می‌کند و ماجراهایی را رقم می‌زند که موجب واکاوی و شناسایی شخصیت واقعی پدر، مادر و روابط آن‌ها در طول زندگی مشترکشان می‌شود. گفت وگویی طولانی میان زنی جوان و پدرشوهرش است. پدرشوهر به او می‌گوید چگونه عشق بزرگش را به دلیل اشتباهاتش از دست داده است. نویسند
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟ ماکس جواب می دهد: چرا از کشیش نمی پرسی؟ جک نزد کشیش می رود و می پرسد: جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم. کشیش پاسخ می دهد: نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است. جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند. ماکس می گوید: تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم. ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: آیا وقتی در حال سیگار کش
بهار حرف کمی نیست، ما نمی فهمیم
زبان تازه تقویم را نمی فهمیم
درخت پا شد و زخم زمین مداوا شد
هنوز چیزی از این حرف ها نمی فهمیم
چرا از آب نگفتن؟ چگونه نشکفتن؟
چگونه این همه اعجاز را نمی فهمیم
نشسته بر سر هر کوچه یک تذکر سبز
دلا! قبول نداریم، یا نمی فهمیم؟
نگاه باغ پر از بازی پرستوهاست
دل عبور نداریم تا نمی فهمیم
زمان، زمان بروز صفات باران است
چگونه باز نگوییم ما نمی فهمیم؟
محمد علی شیخ الاسلامی
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟ ماکس جواب می دهد: چرا از کشیش نمی پرسی؟ جک نزد کشیش می رود و می پرسد: جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم. کشیش پاسخ می دهد: نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است. جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند. ماکس می گوید: تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم. ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: آیا وقتی در حال سیگار کش
سلام...
مجموعه قصه های سرزمین اشباح رو من 1_2 سال پیش شروع کردم و جلد اولش رو خوندم ولی چون از کتابخونه میگرفتم و میخوندم جلد دومش دست کی امانت بود و نتونستم بخونمش...جلد سوم رو شروع کردم ولی متوجه نمیشدم بعضی ماجراهاش رو...
تا اینکه چند روز پیش با پاییز رفته بودیم کتابخونه و دیدم جلد دومش هم اومده...
و من دوباره افتادم تو دور خوندن این مجموعه:)

داستانش:یه پسره به اسم دارن (همون اسم نویسنده ش دارن شان)با دوستش میره به یک سیرک عجایب که نمایش ببینه...تو
i want to let you know that i love you 
انیمه راجع به تعدادی از بچه های دبیرستانیه که هر کدوم یکی رو دوست دارن اما هیچ کدومشون نمی تونه به اونی که دوستش داره این عشق رو اظهار بکنه... و اونی هم که اعتراف می کنه از ترس پذیرفته نشدن، به طرف مقابل می گه که فقط یه شوخی بود و ازش می خواد که با هم تمرین بکنن تا این بالاخره بتونه به اونی که عاشقشه این عشق رو اعتراف بکنه :/ 
کلا روندِ سریعی داشت و همین جذابش کرده بود. حدودا یک ساعت بود. به عبارتی زیادی طولش نداده بودن و ساده
 
عنوان: با هم بودن 
نویسنده: آناگاوالدا 
متر جم: خجسته کیهان
ناشر: کتاب پارسه
**********************
اولین کتابی که از این نویسنده فرانسوی خوندم، "دوستش داشتم" بود. دوستش داشتم واقعیت غمناک و پر از حسرت دنیای امروز است که با اینکه خیلی ها آن را می دانند، اما باز هم تکرار و تکرار و تکرار می شود... و اما باهم بودن!
عنوان کتاب یک بار مثبت و معنایی بسیار عالی دارد که در زندگی امروز مانند یک مروارید گرانبهاست و جای آن روز به روز خالی تر می شود و حضور رسانه ها و ش
 
چهار تا دوست که 30 سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کنن. بعد از یه مدت یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعریف از فرزندانشون…اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم ان
سلام...
مجموعه قصه های سرزمین اشباح رو من 1_2 سال پیش شروع کردم و جلد اولش رو خوندم ولی چون از کتابخونه میگرفتم و میخوندم جلد دومش دست کی امانت بود و نتونستم بخونمش...جلد سوم رو شروع کردم ولی متوجه نمیشدم بعضی ماجراهاش رو...
تا اینکه چند روز پیش با پاییز رفته بودیم کتابخونه و دیدم جلد دومش هم اومده...
و من دوباره افتادم تو دور خوندن این مجموعه:)

داستانش:یه پسره به اسم دارن (همون اسم نویسنده ش دارن شان)با دوستش میره به یک سیرک عجایب که نمایش ببینه...تو
فیلم دارای ژانر ترسناک و ماورایی و ارتباط با عالم اجنه و شیاطین است
.خلاصه داستان: داستان فیلم در مورد پسری تنها با معلولیت ذهنی می باشد که
با موجودی شیـطانی که درون آینه ی اتاق او زندگی می کند دوست می شود. این
موجود ترسناک او را مجبور به کشتن کسانی می کند که دوستش دارند.
این فیلم نشان میدهد تا چگونه شیطان درون ما اگر به آن پرداخته شود چگونه می تواند ما را به سوی اهداف نامعلوم شیطانی سوق داده و این معامله دو طرف همیشه به سود فقط یکطرف آن یعنی ش
چگونه باسن بزرگ و زیبا داشته باشیم
چگونه باسنی بزرگ و خوش فرم داشته باشیم
چگونه باسنی بزرگ و برزیلی داشته باشیم
چگونه باسنی بزرگ و برجسته داشته باشیم
 چگونه باسنی بزرگ داشته باشیم
مرتبط: برای سفید شدن پوست صورت چه باید کرد
 
 
 
چقد خودمو شبیه ترانه میدونم. 90 درصد... شایدم 100 درصد. 
اینکه غصه همه رو میخوره. خودشو برا همه چیز و هرکاری ک هر کس میکنه مقصر میدونه... و... و... 
ولی... ولی... 
اون یکی مثل سهیل رو داره. که حواسش بهش هست. که دوستش داره. که میفهمتش... 
+ دلم گرفته :(
مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند. وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند بعنوان آخرین خواسته و وصیت چیزی را از آنها بخواهیم تا برای هریک از ما انجام بدهند. هریک از دوستانم تقاضاهای خود را گفتند و آنان خواسته های دو دوستم را انجام دادند و سپس آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید بسیار وحشت زده و ترسیده بودم که ناگ
جدول محتوا: لینوکس چیست؟ سیستم عامل چیست؟ چگونه ویندوز بسیار محبوب شد؟ تفاوت لینوکس و ویندوز لینوکس چگونه کار می کند توزیع های لینوکس واقعاً لینوکس چیست؟ در مورد پرونده ها و پوشه های ویندوز چطور؟ چگونه با لینوکس شروع کنید؟ لینوکس برای چه مواردی استفاده می شود؟ آیا یک دسته از افراد عادی می …https://blog.iranserver.com/linux/
ما تنها یک‌بار در این دنیا زندگی می‌کنیم، که آن هم در چشم به هم‌زدنی به پایان می‌رسد. همه‌ی ما به شکل‌های مختلف خودمان را مجبور می‌کنیم در شرایطی که دوستش نداریم بمانیم اما ریسک ِ تغییر را به جان نخریم.
کاش یادم بماند که؛ اگر غذایی را دوست ندارم، از خوردنش دست بکشم.
اگر اسمم را دوست ندارم، با انتخاب ِ اسم جدید از تمام اطرافیان بخواهم مرا آن‌گونه که خودم می‌خواهم صدا بزنند.
اگر شغلم را دوست ندارم، در اولین فرصت نامه‌ی استعفایم را روی می
متن آهنگ سالار عقیلی بنام نگار
دوستش میدارم و دردم نمیداند نگار
مبتلایش کن به دردم
ای طبیبا بی شمار
هرچه کردم مهربانی
بی وفایی کرد مرا
او نمیداند چه آورد
بر سرم دیوانه وار
او نمیداند چه آورد
بر سرم دیوانه وار
طاقتم تاب است و گشتم
بی تحمل این زمان
با شکیب و بی صبور
از درد دوری های یار
بیم رسوایی نمانده
آبرویم رفت و رفت
تا شدم انگشت نمای کوی و برزن
ای نگارا عشق من را
از نگاهم بر بخوان
ای طبیبا کو دوای درد
بی درمانِ یار
گر بماند یک نفس از عمر باقی
م
کتاب چگونه هر فردی را عاشق خود کنیم
بازدهی صد در صد و تضمینی
 
دانلود کتاب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
https://taaghche.com/taaghche.com › ... › چگونه دیگران را جذب خود کنیمدانلود کتاب چگونه دیگران را جذب خود کنیم | محمد صادقی سیار ...«چگونه دیگران را جذب خود کنیم» به قلم و پژوهش محمد صادقی‌سیار است و مجموعه‌ای از ... این خصلت اخلاقی به مرور زمان به دست می‌آید، از آنجایی که هر یک از افراد در زمان ...https://www.chetor.com/www.chetor.com › ... › کاریزما › چگونه دیگران را جذب کنیم؟چگو
پسرم
برای ازدواجت، دختری را انتخاب کن که بتوانی دوستش داشته باشی... یکی از عموهایت وقتی مجرد بودم همین حرف را به من گفت:
میگفت شاید ما مردها بتوانیم با همسری که دوستمان ندارد زندگی کنیم... اما خانمها از زندگی کردن با مردی که دوستشان ندارد لطمه بزرگی میخورند...
و بدان برای اینکه محبتت به همسرت پایدار باشد مسئله ای بالاتر از کفویت وجود دارد و آن ایمان توست... ایمان تو به توحید... ایمان تو به غیب...
و هشیار باش از همسری که دوستش نداری هرگز فرزندی با اع
 هر روز از نوشتن طفره میرم، به امید اینکه فردا حالم بهتر بشه و مجبور نباشم حال بدم رو هیچ کجا ثبت کنم. اما روز بعدش با آشفتگی بیشتری از خواب بیدار میشم. تصمیم گرفتم نوشتن رو هم امتحان کنم، خدارو چه دیدی، شاید جواب داد.
امروز روز سختی بود. تمام روز رو فقط بدون هیچ کنترلی اشک ریختم. انقدر سخت بود که اون وسطاش داشتم فکر میکردم ممکنه اصلا آخرش رو نبینم... 
و حالا اینجا نشستم و با چشمایی که میسوزن و ورم کردن، دارم حال این روز بد رو ثبت می‌کنم.
من دوستش
داستان از جایی شروع شد که هزاران داستان آموختم اما عبرت نگرفتم! دانشگاه
دیدن دختری که نگاه معصوم و البته شادی داشت و خواستم به او نزدیک تر شوم نمیدانم چرا؟دختری با استخوان های درشت و کمی زیبا
نمیدانم چرا دوستش داشتم، خداوند جزوه ها را از دانشجویان نگیرد که این جزوه نویسی و قرض دادن آن نبود شاید نرخ ازدواج بسیار کمتر از تصور بود
اولین جزوه را با وساطت یکی از دوستان از او گرفتم
خاطره یاهومسنجر خودش داستانی است به بلندای عرض کهکشهان! اولین پیا
کوچکتر که بودیم
لای دفتر و کتاب هایمان اسم کسی که دوستش داشتیم را رمزی می نوشتیم با یک قلب درشت دورش!
ننوشته هم پاکش می کردیم که مبادا بزرگترها ببینند و دست دلمان رو شود!
خودش هم شاید هیچ وقت نمی فهمید که ته دلمان برایش قند آب می شود... بزرگتر که شدیم به روزتر هم شدیم! علایقمان واضح تر شد، فهمیدیم نوشتن اسمش دردی از ما دوا نمی کند! ارتباطات گسترده تر شد، پای این موبایل لعنتی به میان آمد که تمام آتش ها از گور این نیم وجبی بلند می شود!
آنقدر پیش رفتی
https://www.openstreetmap.org/user/دانلود رایگان کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم رایگان https://www.openstreetmap.org/user/کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم Pdf رایگان https://www.openstreetmap.org/user/کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم Pdf https://www.openstreetmap.org/user/کتاب چگونه هر فردی را عاشق خود کنیم https://www.openstreetmap.org/user/دانلود کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیمpdf https://www.openstreetmap.org/user/متن کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم https://www.openstreetmap.org/user/دانلود رایگان کتاب چگونه هر فردی را عاشق خود
اگر او را دیدید به او بگویید دوستش دارم اندازه ی تمام فاصله هایی که هیچ وقت حتی در خواب هایم هم کم نشد،بپرسیدهنوز هم من را دوست دارد؟اندازه یک تک زنگ، لااقل اندازه یک سکوت پشت تلفن همگانی...
.....
پی متن؛نمیدونم این متن مال کیه و از کیه...اما مال هر کی هس ...روح امواتش شاد ...همین!
تلفیق دل‌تنگی و تنهایی و تو خونه‌ موندن می‌تونه منی از من بسازه که نمی‌شناسمش.
اگه می‌تونستم بک بزنم هیچ مسیجِ شناس و ناشناسی نمی‌دادم. نقطه.
 
+خدایا دوستش داشتم و دارم. ولی نه این شکلی.
++ مهندس همیشه میگه هر اتفاقی که میفته بهترین اتفاق ممکنه. همین‌طوره.
دوستش داشتم... خیلی زیاد.
بیشترین دوست داشتنی که توی زندگیم تجربه کرده بودم... و براش تلاش کردم.
براش صدهزار بار گفتم که چقدر دوستش دارم و چقدر بودنش برام ارزشمنده. اینکه چقدر می خوام که توی لحظه هام باشه...
ولی خب... حسی نداشت دیگه.
 
این اولین باری بود که یه نفرو اینقدر می خواستم، اولین باری که اینقدر براش تلاش کردم و اولین باری که آخرشم نشد... خب حتما دلیلی داره.
همیشه دلیلی هست.
به یه دلیلی حتما صلاح نیست.(البته یکم هم فهمیدم چیه دلیلش... ولی خب. اگ
به من بگو صدای باد چگونه است؟ زمانی که تو می خوانی و نسیمی که آن را می وزانی به چهره ام می خورد. به من بگو چگونه گوشه ای ننشینم و صدایت که سرشار از آرامش و عشق است را ستایش نکنم؟ به من بگو چگونه در چشمانت نگاه نکنم و غرق در زییایی که مرا محو خودش کرده است نشوم. به من بگو چگونه خورشید به خودش اجازه ی درخشیدن می دهد زمانی که تو زیباتر و پرشکوه تر از هر شخص دیگری می درخشی و چشمان ما را از شکوهت متبرک می کنی. به من بگو چگونه تک تک اعضای تو را نباید یک
با آب و تاب تعریف میکنه که مامان، بچه رئیس مواد سِرّی شو گذاشته بود زیر بالشتش که تیمتمپلتون نبیندش بعد تیمتمپلتون قایمکی از زیر بالشتش برش داشت بعد گذاشتتش تو کیف ننجونش.بعد ننجونش رفت اونجایی که مادربزرگا میرن اونجا نوشیدنی میخورن! بعد اونجا شعرِ (با ریتم میخونه):اینقدر نگو مریضم من دارم اشک میریزم رو براشون گذاشت و...این تعریف ها ادامه داره.(سرلیست کارتونای مورد علاقه شون بچه رییس و باب اسفنجیه).ولی اینقد خوشمزه میگه که آدم خسته نمیشه.
ام

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها